ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین: چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشۀ نخل بن. نظامی. چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی. نظامی
که رطب ریزد. ریزندۀ رطب، بمجاز، گویندۀ سخن شیرین: چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشۀ نخل بن. نظامی. چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی. نظامی
برگ ریزنده. برگ ریزان. در حال برگ ریختن: ز توفیدن بوق و از بانگ تیز همه بیشه بد چون خزان برگ ریز. اسدی. ز بس برگ ریزش گه باد تیز گرفتی جهان هر زمان رستخیز. اسدی. - برگ ریز شدن،فروریختن برگ به زمین: نشانی از کف دربار او دهد به خزان چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا. سوزنی. ، واپس برده. بازپس برده، پشت و رو کرده. واژگون شده. (فرهنگ فارسی معین). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود
برگ ریزنده. برگ ریزان. در حال برگ ریختن: ز توفیدن بوق و از بانگ تیز همه بیشه بد چون خزان برگ ریز. اسدی. ز بس برگ ریزش گه باد تیز گرفتی جهان هر زمان رستخیز. اسدی. - برگ ریز شدن،فروریختن برگ به زمین: نشانی از کف دربار او دهد به خزان چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا. سوزنی. ، واپس برده. بازپس برده، پشت و رو کرده. واژگون شده. (فرهنگ فارسی معین). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود